فیلم سینمایی آسمان غرب

روزهای اول جنگ است. لشکر زرهی عراق از غرب کشور و استان کرمانشاه، در حال وارد شدن به خاک ایران است. بنی‌صدر دستور داده پادگان را خالی کنند و محتویات زاغه مهمات امحا شود. سربازان بعثی بی‌رحمانه پیش می‌آیند و سر راه‌شان حتی از تجاوز و غارت اموال و ناموس مردم ابایی ندارند. علی‌اکبر شیرودی از دستور رئیس‌جمهور تمرد می‌کند و به همراه دو بالگرد دیگر ستون زرهی عراق را قبل از اینکه به دشت برسد و پراکنده شود، زیر آتش می‌گیرد و مردم هم روی زمین مقاومت جانانه‌ای می‌کنند.
فضای روزهای آغازین جنگ و چالش‌های مردم و نظامیان مقاوم با رئیس‌جمهور بنی‌صدر، کم‌وبیش برای همه ایرانی‌ها آشناست و فیلم‌های زیادی درباره‌اش ساخته شده که این بار چنین حال و هوایی در مناطق کردنشین ایران و همراه با پرتره محبوب شهید شیرودی بازسازی می‌شود. ایده ساخت چنین فیلمی روی کاغذ بسیار وسوسه‌انگیز است چون چند امتیاز مهم دارد. اولا روزهای ابتدایی هجوم عراق، به دلیل پررنگ‌تر بودن نقش نیروهای مردمی در مقاومت و اینکه جنگ بیشتر از خاکریزی بودن، یک جنگ شهری است، دراماتیک‌تر و جذاب‌تر از آب درمی‌آید. ثانیا شیرودی شخصیت محبوبی است و همین نکته هر فیلمسازی را در نمایش شخصیت اصلی فیلمش چند پله جلو می‌اندازد. به عبارتی سمپاتی مخاطب با شخصیت اصلی فیلم قبل از بسم‌الله ابتدایی تیتراژ شروع شده است و این دوپینگ مهمی برای کارگردان به‌حساب می‌آید. نکته سومی که چنین ایده‌ای را مستعد تولید یک فیلم جانانه می‌کند، جذابیتی است که پرنده‌های جنگنده آهنی، مثل هواپیما و هلی‌کوپتر دارند. چه نماهای هوایی از چشم‌انداز خلبان که دشت و دمن را در دورنما می‌بیند و چه نمای خود هلی‌کوپتر در افق یا در موازات سلسله جبال سنگی، همه باشکوه و به‌شدت سینمایی هستند. حالا باید دید که فیلمساز در چنین بستر آماده‌ای فیلمش را با چه کیفیتی ساخته است؟ بازیگر فیلم سوای بحث شباهت ظاهری‌اش به شهید شیرودی، به لحاظ تیپ‌سازی اصلا به او نزدیک نمی‌شود. برای درآوردن شخصیت پرتره در سینما ابتدا لازم است که بازیگر تیپ آن فرد را بسازد و بعد شخصیت را در این ظرف تیپیکال بریزد.

فیلم سینمایی آسمان غرب
میلاد کی‌مرام طوری نقشش را بازی می‌کند که به یکی از متولدان دهه‌های ۵۰ و ۶۰ در محلات جنوب شهر تهران شباهت دارد، نه کسی که در شمال کشور به دنیا آمده و بزرگ شده است. دوربین فیلم هم بسیار شلخته و ناشیانه است. دوربین آگاه نیست و برای خود کارگردان هم مشخص نشده که از چشم‌انداز چه کسی قصه را به ما نشان می‌دهد. گاهی ما صحنه را از چشم شیرودی می‌بینیم و گاهی بیرون ایستاده‌ایم و او را وسط صحنه می‌بینیم. ثانیا با یک میزانسن موبایلی طرفیم که دوربین تمام آبجکت‌های انسانی صحنه را حین راه رفتن دنبال می‌کند و ناگهان یکی را رها می‌کند تا دنبال بعدی برود و حرف‌های او را بشنویم. ناخودآگاه مخاطب اصلا جهت‌های مکانی را درک نمی‌کند و این نوع میزانسن -اگر اسمش را بتوان گذاشت- ابدا زیبایی هم ندارد و فقط سرگیجه‌آور است. بعد همین صحنه‌های بدون کات و متحرک به سکانس‌ها و صحنه‌هایی متصل می‌شود که کات خوردن نماها تا زیر یک ثانیه کوتاه می‌شود. درحقیقت وقتی دوشکای تانک یا تیربار هلی‌کوپتر شلیک می‌کند، فاصله گلوله‌های آنها از این پلان‌ها طولانی‌تر است. این حد از شلختگی و نابلدی در کارگردانی واقعا حیرت‌انگیز است. فضاسازی کار و خصوصا شخصیت‌پردازی خلبانان هوانیروز هم مورد دیگری است که می‌شود به آن اشاره کرد. شیرودی و رفقای خلبانش جوری درباره مردم و غیرت و وطن‌دوستی حرف می‌زنند که آدم را یاد لحن کاراکتر مسئولان حکومتی می‌اندازد. مثلا یکی از خلبان‌ها می‌گوید: «سر تا پای این مردم را باید طلا گرفت» و همین جمله به مثابه یک جمله قصار گرفته می‌شود و تکرار آن را مرتب از زبان بقیه هم می‌شنویم. سال پیش تصویر کامل‌تری از سرلشکر شیرودی را در سریال «سیمرغ» دیده بودیم و حالا باید افسوس خورد که از آن شمایل چند قدم عقب رفته‌ایم و در «آسمان غرب»، از این شخصیت دور شده‌ایم.

1 دیدگاه

  1. Hoda Noroozi
    Hoda Noroozi

    امیرحسین آرمان در فیلم آسمان غرب خیلی خوب بازی کردن چون خودم طرفدار امیرحسین آرمان هستم و من که طرفدار امیرحسین آرمان هستم واقعا فیلم هاشون رو دوست دارم

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه داستان فیلم را اسپویل می‌کند؟