پررنگترین شمایلی که از شهید احمد کاظمی در ذهن اکثر مخاطبان ایرانی نقش بسته، صوتی است نه تصویری. اتفاقا مربوط به جایی میشود که او سال ۱۳۶۰ در بیسیم خبر فتح خرمشهر را میدهد و آنکه در سوی دیگر بیسیم صدایش را میشنود، مرتب فکر میکند که اشتباه شنیده و سوالش را تکرار میکند. این شمایل باشکوه و نمادین حتی برای کسانی که همگی بعد از آن تاریخ بهدنیا آمدهاند، بسیار ارزشمند است. صدای دیگری که احمد کاظمی را در خاطرهها زنده نگه داشته مکالمه او با مهدی باکری، لحظاتی قبل از شهادت است. باکری میگوید «احمد نیستی که ببینی اینجا چقدر قشنگ است» و رفیقش را دعوت میکند که به همانجا برود. این لحظات پر از احساس در فیلم «موقعیت مهدی» هم بازسازی شدهاند و برای نسل جدید آشنا هستند. حالا سینما قرار است اولین تصویر از مردی که تنها با صدایش تا این اندازه باشکوه در ذهن مخاطبان نقش بسته بود را نمایش دهد و برای همین فیلمساز کار سختی در پیش دارد. امیرعباس ربیعی بهجای روزهای پر التهاب جنگ، سراغ زلزله بم رفته تا شخصیت جهادی حاجاحمد را خارج از میدان جنگ و در میدان امداد و نجات نشان دهد. این انتخاب برای اولین تصویر سینمایی از احمد کاظمی بهنظر مناسب نمیرسد.
شخصیت حماسی او را حداقل پای دیوار مسجد جامع خرمشهر ببینند یا در میدانهای دیگر کنار سلیمانی و همت و زینالدین و باکری. اگر هنوز حضور احمد کاظمی در خرمشهر و مجنون و چندین و چند جبهه حماسی دیگر را نشان ندادهایم، نمایش اولین تصویر او درحالیکه دنبال پتو میگردد، توی ذوق مخاطب میزند و اهمیت همان کار امداد و نجات هم به چشم نخواهد آمد.
بنابراین قبل از اینکه هر سخنی راجعبه ویژگیهای فنی فیلمی مثل احمد به میان بیاید، میتوان درباره این حرف زد که انتخاب این مقطع دو روزه از عمر شهید کاظمی برای نمایش اولین پرتره سینمایی از او اشتباه است. خود این انتخابها جزء فرم کار محسوب میشوند. وقتی کوبریک میخواهد سیاستهای نظامی آمریکا را زیر سوال ببرد، در «غلاف تمام فلزی» سراغ حضور این کشور در ویتنام میرود و وقتی اسپیلبرگ میخواهد از این سیاستهای نظامی دفاع کند، باید سراغ ساحل نرماندی و نبرد آمریکاییها با هیتلر برود و «نجات سرباز رایان» را بسازد. این انتخابها جزء فرم کار است چون به جهان فیلمساز و جهانبینی او ربط پیدا میکند. انتخاب آن مقطع دو روزه برای نمایش اولین پرتره سینمایی از حاجاحمد کاظمی تصمیم درستی نیست و فرم بیانی مناسبی را برای روایتگری از شخصیت او فراهم نمیکند. از نظر فنی با یک کار چشمگیر و بزرگ روبهرو هستیم و فقر امکانات که باعث شده باشد فیلمساز از توجه به بعضی جزئیات باز بماند، در آن دیده نمیشود. امیرعباس ربیعی از لحاظ بصری کار را درست درآورده اما مشکلی بسیار بزرگ در کارگردانی او بازی گرفتن از بازیگرهاست. در فیلمی که تا این اندازه پر بازیگر است، حتی اگر یکی از شخصیتهای فرعی خوب ظاهر نشود، در ذهن مخاطب میماند؛ چه رسد به اینکه شخصیت اصلی هم ضعیف بازی شود. برای درآوردن یک شخصیت تاریخی در سینما ابتدا باید بازیگر زیر نظر کارگردان، تیپ بهخصوصی را برای آن شخصیت دربیاورد و بعد ویژگیهایی که شخصیت را میسازند، درقالب این تیپ ریخته شوند. تیپ خونسرد و شیک اما درعینحال دغدغهمند منصور ستاری در فیلم «منصور» بستری است که میتوان در آن ویژگیهای شخصیتساز را هم قرار داد و برای مخاطب سمپاتی ایجاد کرد یا تیپ محجوب و درعینحال کاریزماتیک مهدی باکری در «موقعیت مهدی» هم همین کارکرد را دارد. احمد کاظمی اما در فیلم احمد حتی لهجه اصفهانی ندارد چه رسد به اینکه تیپ داشته باشد و بعد بخواهد شخصیت شود. حتی با اینکه انتخاب مقطعی مثل زلزله بم برای نمایش اولین تصویر سینمایی از احمد کاظمی درست نبود و فرم متناسب با زمانه را پیدا نمیکرد، همین فیلم را با بازی بهتر بازیگران میشد بسیار تاثیرگذارتر از نسخه امروزی درآورد. اگر امیرعباس ربیعی از مهارتش در کارگردانی بصری پروژهای بزرگ مطمئن شده که سراغ این ایده میآید، لااقل میتوانست از بازیگردانهای حرفهای برای کامل کردن بخشهای دیگر کارگردانی استفاده کند. کاری که ابراهیم حاتمیکیا هم از همان دهه 60 بهسمت انجامش رفت. با این اوصاف درمجموع میشود گفت کار امیرعباس ربیعی در احمد بهلحاظ بصری و هدایت میزانسنی بزرگ که تروکاژهای بسیاری هم دارد، ارزیابی سطح فنی او در کارگردانی را چند پله بالاتر از کارهای قبلی میبرد، اما اینها باعث نمیشوند که خود احمد فیلم کاملی بهحساب بیاید؛ آن هم درحالیکه پیش از این چند نمایش مناسب از پرتره سرداران شهید را در سینمای ایران شاهد بودهایم. این فیلم برای ربیعی یکقدم رو به جلو در کارگردانی و برای سینمای پرتره سرداران شهید، یکقدم رو به عقب است.